اولین بار اسم " شب آرزو ها " رو از این پسر عینکیه " فرزاد حسنی " تو برنامه ی کوله پشتی شنیدم . اصا نمیدونستم شب آرزوها چی هس چی نیس اما میشد از اسمش فهمید یه شبیه که هرچی آرزو کنی خدا بهت میده . خدا خیرش بده این فرزاد حسنی ُ ، همون شبی که شب آروزها بود نیومد بگه امشب شب آرزوهاس فرداش اومد گفت دیشب شب آروزها بود ، چی چی آرزو کردین ؟ مام که آرزویی نکرده بودیم نشستیم ُ به روح پرفتوح بعضیا تف ُ لعنت فرستادیم که چرا این شب ُ از دست دادیم ُ حسرت نکردن آرزو به دلمون موند . الان یه ۲ - ۳ سالی از اون روز میگذره اما تاحالا یادم نمیاد تو شب آرزوها آرزویی کرده باشم . امشبم مث ِ سالای دیگه آرزویی نمکینم ، یعنی آرزویی ندارم که بکنم شاید کلی آرزو داشته باشم ُ خودم ندونم ، شایدم از فرط زیاد بودنشون نمیدونم کدوم یکی از اون یکی مهمتره ، اما این ُ میدونم که الان چیزی واسه به زبون آوردن ندارم وگرنه با تمام توانم آرزوم ُ میکردم .
هرچی به ذهنم فشار میارم که چه چیزی ُ الان بیشتر از بقیه میخوام چیزی به ذهنم نمیرسه . از این آرزوهای کلیشه ای مث ِ سلامتی پدر مادر ُ موفقیت توی درس ُ زندگی زیاد به سمت ِ خدا پـُست میشه اما من دلم یه چیز جدید میخواد یه آروزی متفاوت ! تو دکو*نمون هروقت یه مشتری میاد بهش میگیم این شلواره کارش کاره متفاوتیه ، حالا دله منم یه آرزوی جدید میخواد ، یه آروزی متفاوت ، اما آخر سر به همون سلامتیه پدر مادرمون راضی میشیم . البته این وسطا کساییم پیدا میشن که فکر میکنن سره خدارو هم میتونن شیره بمالن . دستاشون ُ رو به آسمون باز میکنن ُ ۶ - ۷ تا آروز رو به جای یه آرزو به خدا قالب میکنن . خلاصه امشب شب آروزهاست ُ من آرزویی ندارم ، یجورایی شبم بی ستاره ی بی ستاره س ...
0 نظرات:
ارسال یک نظر