یه زمانی وقتی دلت هوای ِ شانزلیزه ُ برج ایفل ُ خیابونای پاریس ُ میکرد میرفتی آبادان ، آخه آبادان به پاریس کوچولو معروف بود . یه زمانی وقتی دلت میگرفت ُ دوس داشتی ستاره های آسمون ُ نیگا کنی میرفتی اهواز ، آخه اهواز شباش معروف بود . یه زمانی وقتی میخواستی با معشوقه ت خوش باشی ُ شیطونی بکنی میرفتی زیر پل خرمشهر ، آخه خرمشهر شهر عشاق بود . . .
جنگ شد ، موشک بارون ، خمپاره ، خمسه خسمه ، آوارگی !!! پدر کجاست ؟ مادرم کو ؟ برادرم کجایــی ؟ عروسک خواهرم چرا سر ندارد ؟
یتیمی ، بی مادری ، برادر ُ خواهر خفته به زیر خاک . کدامین خاک ؟ کجای ِ این خاک ؟ بی نام ُ نشان ، بی کفن ُ بی غسل . جنگ جنگ تا پیروزی ، البته تا قبل از خوردن اولین موشک به تهران .
جنگ تمام شد . از آبادان نخل های بی سر ماند ُ از اهواز شب های بی ستاره ، از خرمشهر هیچ !!! خوزستان ماند ُ مشتی خاک ِ خونین ، مشتی استخوان ِ بی نام ُنشان ، مشتی پلاک .
مردم خوزستان ماندند ُ محرومیت ُ آرزو ، مشتی حسرت ، مشتی خـاک ُ خـاشـاک ِ شیمیایی ، مشتی سرفه های سوزناک . هر روز خاک ، هر روز ماسک ِ بر روی صورت و هر روز شنیدن ِ یک جمله ی زیبا و پر معنی . گفتند " خوشا به سعادتتان که این خاک ، خاک ِ کربلاس " اما نایستادند تا بگوییم " پیشکشتان این خاک ِ کربلا "
د ت ن : وبلاگای همرو تو این مدت خوندم ببخشید که بهتون ندادم ، کم کم میام به هموتون میدم ، تک تک ، دونه به دونه ، کامنت !!!
د ت ن : خوزستان را دریابید .